loading...

آئین مستان

متن روضه پنجم محرم,روضه پنجم محرم,متن مداحی پنجم محرم,مداحی پنجم محرم,متن روضه عبدالله بن حسن,روضه عبدالله بن حسن,عبدالله بن حسن,,متن مداحی عبدالله بن حسن,مداحی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6710 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3816 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 276 زمان : نظرات (0)

دلم با شما نیست، اما جدا نیست
غبار رهت هست اگر خاکِ پا نیست
چه شبها صدایت زدم تا بیایی
صدایم برایت کمی آشنا نیست؟
اگر چه تو حق داری آقا بگویی
که بغضِ فراقِ تو، در این صدا نیست
شفایم تو هستی، دوایم تو هستی
شفا نیستی تو، نه، بی تو دوا نیست
اگر تو نباشی برایم نصیبی  
در این روز و شبهای ماه عزا نیست
دعای من آقا به جز دیدن تو
دعایم به جز دیدن کربلا نیست
برای یتیم حسن در مدینه
کسی روضه خوان در بر مجتبی نیست
بیا روضه ام را ببر سمت گودال
بگو شأن این بی کفن بوریا نیست

با عمّه گفت: کشت مرا سوز این نفس

من را بزرگ کرده برای همین نفس

تا آخرین توانم و تا آخرین نفس

باید به سر روم  پسر او که میشوم

گیرم نمیشوم سپر او که میشوم

عمریست که به ؛غیر عمویم نداشتم

تا بود دامنش ، نفسش، غم نداشتم

بابا نداشتم عوضش کم نداشتم

اشکم نوشته تا نفس آخرم حسین!

ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین!

عمّه دستش رو محکم گرفته، دستور ابی عبداللّهِ. فرمود:زینب جان، خیلی مراقب عبداللّه باش. هنوز خجالت زده ی داداشم برای قاسم هستم.دیدم خیلی بی تابی میکنه مواظبش باش....

بگذار تا که شیر جمل را نشان دهم 

تا نعره ی امیر جمل را نشان دهم

شمشیر بی نظیر جمل را نشان دهم

عمّه  به روم سنّ کمم را نیاوری

عبّاس میشوم علمم را بیاوری

در جنگ تن به تن به زمین تن نمیدهم

گر صد سپاه تیغ دهد من نمیدهم

فرصت مقابل تو به دشمن نمیدهم

فریاد میزنم عَلَمِ زینبِ توأم 

بابا مدافع حرمِ زینبِ توأم

صد زخم روی بال و پر من گذاشتند

سر نیزه را روی جگر من گذاشتند

با تیغ و تیر سر به سر من گذاشتند

عمّه تمام پیکر من درد میکند

او را زدند و حنجر من درد میکند

گودال را نبینن، آه که او خورد بر زمین

هُل داد نیزه ای و عمو خورد بر زمین

با زخم سینه روی گلو خورد بر زمین

گرچه نخواست خم شد و افتاد با سرش

از سمت راست خم شد و افتاد با سرش

زینب اگر چه دست پسر را مهار کرد

از بس که داد زد ز بس که هوار کرد

دستش کشید سمت عمویش فرار کرد

واللّه لِا اُفارِقُ عمّی، من عمویم را تنها نمیگذارم..... روضه برای ابی عبداللّه سخت میشه.دستورِ حسین بود نیاد، ولی دیدند وسط میدان میدوه، زینب داره دنبالش میدوه. میانِ این همه نامحرم گاهی عمّه ی سادات چادر عربی زیر پاش گیر میکرد میخورد زمین.هی میگفت :عزیزِ برادرم......

وقتی رسید تیر حرامی به او گرفت

جای عمویش نیزه ی شامی به او گرفت

دید ابن کعب ملعون بالا سر ابی عبداللّه میخواد شمشیر رو پایین بیاره.شیر بچه ی امام حسن صدا زد: یابن خبیثین، میخواهی عموی مرا بکشی؟تا شمشیر رو پایین آورد دستش رو جلو آورد.... تا حالا هی میگفت: عمّی عمو.... تا استخوان شکست. تا ستون دست شکست، انگار یاد کوچه ی بنی هاشم افتاد، صداش بلند شد: وا اُمّاه. ابی عبداللّه بغلش کرد، عزیز دلم، عمو جونم، مگه نگفتم نیا، تو خیمه ها بمون....

افتاد بر تنش سپرش را بغل گرفت

از بین چکمه ها پسرش را بغل گرفت

بر سینه اش همی که سرش را بغل گرفت

بوسید تا حسین گلویش یکی شدند

چسبیده بود او به عمویش یکی شدند

نزدیک اوست حرمله او را نشانه کرد

اوّل نشست روی عمو را نشانه کرد

پایین گرفت زیر گلو را نشانه کرد

برای امام زین العابدین پیغام آوردند خوشحال باشید قتله ی بابایت را مختار به سزای عملش رسوند، فرمود: حرمله را گرفتند؟ گفت: آقا همه را گرفتند.شما چرا اینقدر روی حرمله تأکید د ارید؟ فرمود: کاری حرمله با ما کرد دل ما را آتش زد....

تیر سه شعبه قلب عمو را درست زد

ای خاک بر سرم دو گلو را درست زد

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 306 زمان : نظرات (0)

شکر خدا که لطفِ تو دست مرا گرفت
مِهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت
امروز نه،که روز اَلستِ بِرَبِّکُم
باتو دلم بهانه ی کرب و بلا گرفت
 
ما فکر میکنیم هنر کرده ایم، نَه
روضه برای بی کسیِ تو خدا گرفت
 
از من سیاه تر به خدا نیست مانده ام
چشمت چگونه راه منِ بی حیا گرفت
 
اعجاز میکند به خداوندی خدا
شور غمت به سینه ی هر کس که پا گرفت
 
پس می توان ز دست غلام سیاه تو
در روضه ها حواله ی کرب و بلا گرفت
 
یادِ تمام پیر غلامان به خیر باد
سینه زدن ز گریه ی آنان بقا گرفت
 
امشب برایِ روز دهم گریه میکنم
این روضه را چگونه توان، بی صدا گرفت
 
هنگام سربریدن تو، آسمان بُرید
رفتی به روی نیزه به بالا، هوا گرفت
حسین......با همین ناله بریم کربلا...
پا برهنه شد و به میدان زد
داد میزد عمو رسیدم من
دست من هست، پس نبُر دیگر
تیغِ زیر گلو ....رسیدم من
تا بیایم غریبِ لب تشنه
با خدا دردِ دل مُفصَّل کن
با مناجاتِ گوشه ی گودال
نیزه ها را کمی معطّل کن
چه قدر دیر آمدم تیغی
بوسه بر دستِ مهربانت زد
قاری خوش صدایِ آل الله
چه کسی نیزه بر دهانت زد
چند خط شکسته ی مُمتَدّ
شکل زخم عمیق پیشانی
بی علمدار بودن خیمه
علت اصلیِ پریشانی
نیزه های شکسته می بینم
لب ِ گودال و داخل ِ گودال
چادر زینب تو خاکی شد
روی ِ تل مقابل گودال
 
برق یک شیء ِ آهنین دیدم
کاسه ای آب شاید آوردند!؟
نه عموجان! خیال خامی بود
تازه یک خنجرِ بد آوردند
 
دشنه ای کُند می رسد از راه
نیت کشتن تو را دارد
چقدر زخم خورده ای! ای وای
خواهرت خیمه بوریا دارد !؟
 
سایه ی چکمه ای مرا ترساند
حق بده، خصلت یتیم این است
صحنه ی غارت عبای شما
دیدن و باورش چه سنگین است
 
حول و حوش هزار و نهصد بود
زخمهای تو را شمردم من
احتیاجی به تیر حرمله نیست
ای عموی  ِغریب، مُردم من
حالا عمه اش زینب داره میگه:
صدا زد عقیله در آن های و هو
خجالت بکش شمر بی چشم و رو
ببین گریه ی دخترش را برو
ببین ضجه ی مادرش را برو
چه میخواهی از این شهید غریب
بریدی تو دیگر سرش را برو
حسینم بزرگ بنی هاشم است
برهنه نکن پیکرش را برو
النگوی منرا بگیر و دگر
رها کن تو انگشترش را برو
اجازه بده تا ببوسم کمی
گلو و رگ و حنجرش را برو
خیام حرم را که آتش زدی
ببین ترس نیلوفرش را برو
رباب آمده نبش قبرش نکن
نزن روی نی، سرش را برو
حسین


تعداد صفحات : 5

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 104
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 335
  • آی پی دیروز : 484
  • بازدید امروز : 957
  • باردید دیروز : 5,239
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 21,370
  • بازدید ماه : 101,990
  • بازدید سال : 1,311,914
  • بازدید کلی : 19,817,742